زخم شدن پلکت
امروز خونه زندائی من نماز امام زمان بود با خاله ومامان جون رفتیم اونجا تو با بچه ها بازی کردی چند تا شون هم زده بودی شب خاله ما رو رسوند خونه ومن نگه شون داشتم شب تو رفتی بابا رو ازپاسیو صدا کنی که پشت پلکت خورد به در پاسیو و پاره شد دیگه من که حالم بد شد مامان جون داشت حودشو می کشت وتو هم بادردی که داشتی همش میگفتی هیچی نشد بمیرم الهی برات که مثل مرد می مونی عزیز دلم قربون چشمت برم که زخم شده
نویسنده :
مامان
0:34